سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به حقّ برایتان می گویم : حکیم از نادان عبرت می گیرد و نادان از هوای خود . [عیسی علیه السلام]
دفتر مشق!
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
اتوبوس‏نوشت!

دانشجو :: یکشنبه 87/1/18 ساعت 1:4 عصر

هوالمعین

قاب کرده بودن زده بودن جلوی اتوبوس: چنان نمای که هستی یا چنان باش که می‏نمایی... توصیه‏ش عالی بود اما گاه دست خود آدم نیست، هر کار می‏کنی یه چیز دیگه ازت برداشت می‏کنن... اون‏وقته که دادت درمیاد: کَم مِن ثناء ٍ جَمیل، لَستُ أهلاً لهُ نشَرته...


نوشته های دیگران()

با سه هفته تاخیر!

دانشجو :: جمعه 87/1/16 ساعت 1:59 صبح

هوالمعین

اگه قول می دید زیاد به هوش و حواسم شک نکنید براتون می گم چی شده!
تو یه سفر چند روزه، وقتی از شدت بیکاری افتاده بودم به جون محتویات موبایل بیچاره و زیر و روش می کردم، خیلی اتفاقی رسیدم به بلوتوثای از بلاگ تا پلاک! و باز از روی بیکاری و شاید یه ذره دلتنگی، شروع کردم به خوندن بلوتوثا... از شماره ی اول!
هااااااااااااااااااااااااااان؟!

بلوتوث اول رو که تو قطار گرفتم و دیدم آموزشه که با کلید بالا صفحه میره بالا و با کلید پایین میره پایین، با خودم گفتم آخه اینم آموزش می خواد؟!
خوندمش... بار اول رو که مطمئنم و شاید از روی بیکاری برای بار دوم هم، اما سرسری!...

داشتم از روی بیکاری باز سرسری می خوندمش... " در صفحه ی اول برنامه برای حرکت بین فهرست..."
فهرست؟!! مگه چند صفحه اس هر بلوتوث؟!
جمله رو دوباره خوندم... و فشردن کلیدا، طبق آموزش!
عجب فهرستی!
...
و اینگونه شد که بعد از سه هفته از دریافت اولین بلوتوث، یعنی دقیقا روز چهارشنبه 14 فروردین، تازه فهمیدم انگار آموزش نه تنها لازم که واجب بوده! و بلاخره کار با این برنامه رو یاد گرفتم

مسئولین کمیته فرهنگی! ممنون بابت آموزش! و البته همه ی زحماتتون!


نوشته های دیگران()

بلد نیستم جنگیدن رو!

دانشجو :: شنبه 87/1/3 ساعت 4:15 عصر

هو المعین

دلم گرفته...
انگار همین دیروز بود که تماس گرفتن... ساعت دو و نیم راه‏آهن! چه زود گذشت!
دلم عجیب هوای نشستن رو خاک کرده! خاک طلائیه...

از روزی که برگشتیم، دارم فکر می‏کنم خب که چی؟... رفتم بلاگ تا پلاک، حالا باید چی کار کنم؟ که قطعا بازدید از جنوب با بازدید از موزه فرق داره!
هرچند شهدا رو هم گاه چنان به دور دست ها تبعید می کنیم، که فقط می‏تونیم بشینیم برای تقدیسشون شعر بخونیم و متن ادبی بنویسیم و یادمون می‏ره می‏شه الگو باشن...
از روزی که برگشتیم، دارم فکر می‏کنم این سفر، اونم با این گروه، قطعا یه مسئولیتی انداخته رو گردنم...
که جنگ هنوز تموم نشده، گرچه دیگه از توپ و تفنگ خبری نیست و دیگه نباید جونمون رو بگیریم کف دستمون، اما جنگیدنش سخت‏تر شده... که جنگ نرم، جنگ فرهنگی، جنگ قلم‏ها... خیلی سخته!

مطمئنم باید یه کاری بکنم، حیف که هنوز نمی‏دونم چی کار... نه! بهتره بگم هنوز بلد نیستم جنگیدن تو این فضا رو!
کسی جایی رو سراغ نداره برا آموزش؟


برای دلم دعا کنید!


نوشته های دیگران()

اخراجیها؟؟!!

دانشجو :: جمعه 87/1/2 ساعت 2:49 صبح

هو المعین

قبلا هم دیده بودمش، شاید بیشتر از یک بار حتی. و جز صحنه ی میدون مین شاید فقط خندیده بودم، شاید هم گاهی اوقات از دست شریفی‏نیاهای جامعه‏مون حرص خورده بودم... درست یادم نیست!
امشب تلویزیون داشت پخشش می‏کرد، تو دید و بازدید‏های عیدونه بعضی صحنه‏هاش رو دیدم، ولی این بار برام جور دیگه‏ای بود... نخندیدم! هوای جنوب دوباره زده بود به سرم و خاطرات... نه بهتره بگم خاطرات و صحبت راویا ناخودآگاه تو ذهنم رژه می‏رفت
و بیشتر از همه طلائیه... و یاد اون شهبدی که حتی اسمش یادم نیست... همون هم‏تیپ مجید سوزوکی که... چند روزه بارش رو بست، خبرش کردن پریدنیه... و فرداش پرید!

نمی دونم چی کار کردن... نمی دونم چی دیدن... نمی دونم... خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کاش قد یه سر سوزن مثه اونا بی ادعا و خالص بودیم... شاید کارمون درست می‏شد


دلم را دعا کنید...

   




نوشته های دیگران()

همه چیزش عالی بود، جز...

دانشجو :: چهارشنبه 86/12/29 ساعت 2:42 عصر

هو المعین

می خوام بنویسم و نمی تونم... که سخته نوشتن برام، اونم این جا!
حالم گرفته اس، امروز از صبح مدام ذکر گرفته‏م کاش نرفته بودم... که اردو همه چیزش عالی بود جز دل من، که هنوز سنگ مونده
همه چیزش عالی بود جز دل من که هنوز همونیه که بود
همه چیزش عالی بود جز دل من که لای سیم خاردارا گیر نکرد، تو ساختمونای دوکوهه جا نموند، با چه سرعتی پا از فکه گذاشت بیرون...
همه چیزش عالی بود جز دل من...

کاش نرفته بودم!

اردو تموم شده و جز حسرتش برام چیزی نمونده، حسرت لحظاتی که باید جور دیگه‏ای می گذشت و نگذشت!


حال دلم خرابه، می شه یکی دلش بسوزه و برای دلم دعا کنه؟



 


نوشته های دیگران()

این دختر...

دانشجو :: سه شنبه 86/12/28 ساعت 11:36 عصر

هو المعین

اتوبوس توی بیابون‏ها گیج می زنه
زینب سرش روی پای تو غرق خوابه و محمود کریمی داره توی گوشت روضه‏ می خونه
و تو ناخواسته یاد اروند می‏افتی و مقاومتت مقابل اصرار زینب برای درآووردن کفشهاش که مبادا پاهای کوچولوش اذیت بشه
...
دیگه من دردسر قافله‏م... با پای پر آبله‏م...
و تو ناخواسته یاد طلائیه می افتی وقتی که گفت پاهاش درد گرفته و دستات بود که پاهاش رو از زمین جدا کرد، که اون همه پیاده روی برا یه دختر کوچولو زیاد بود... 
...
کریمی می خونه و تو ناخواسته یاد لحظه ای می افتی که زینب تو بغلت خواب بود و یه دفعه با گریه از خواب بیدار شد و برات تعریف کرد که خواب بد دیده، خواب دیده باباش تو یه ماشین دیگه‏اس...

 

این دختر چقدر روضه می شه گاهی...

 

 

  


نوشته های دیگران()

دیوارنوشته ها!

دانشجو :: جمعه 86/11/12 ساعت 3:27 صبح

هو المعین
داشتم عکسهایی از انقلاب رو نگاه می کردم.
شیوه ی اطلاع رسانی و ارتباطی اون دوره خیلی جالبه.
دیوارنوشته ها، اعلامیه های دستنویس و نوارهای کاست، شیوه ی ارتباطی منسجم، جالب و در عین حال منحصر به فردی رو ایجاد کرده.

 

پ.ن:
1.چند روزیه هر چی فکر می کنم می بینم، اگر زمانی موضوع تحقیقم رو وبلاگنویسی طلاب برداشتم، الان اگر کسی این موضوع رو هم بهم پیشنهاد بده، قبول نمی کنم.
تو این مدت فهمیده م در عمل وبلاگنویسی طلاب نداریم. طلابی هم که وبلاگ می نویسند، طلبه بودنشون هیچ نقشی در وبلاگهاشون نخواهد داشت. شاید چیزی که زمانی من رو به نوشتن اون مقاله واداشت، زیادی آرمانی بوده.
2. خیلی وقته که تصمیم گرفته بودم دیگه این جا رو آپ نکنم، بهانه ی این آپ هم شاید دیوارنوشته ها بود، و مقاله ای که الان قبولش ندارم!


نوشته های دیگران()

چند روایت از یک اتفاق!

دانشجو :: چهارشنبه 86/8/2 ساعت 2:4 صبح

هوالمعین

شاید نوشتن این پست یه کم دیر باشه... یعنی مطمئنم که هست! اما برای من جالب بود... واسه ی همینم دست به کیبورد شدم، هرچند با تاخیر!

یکی از نکاتی که توی تمام ترما استادا درباره ش صحبت می کردن، از ترم اول تا ترم آخر... بحث روایت بود!
فکر کنم یکی از مشقای این دفتر هم به همین بحث روایت برمی‏گشت.
دانشجویی که دفتر و کتاب رو جمع کرده باشه، گذاشته باشه کنار چندان ازش انتظاری نمی ره! اما تا اون جایی که من یادمه بحث روایت درباره ی این بود که هیچ پیامی، چه رسانه ای و چه غیر رسانه ای نمی تونه واقعیت خارجی رو منتقل کنه! و در هر حال فرستنده ی پیام نظرات خودش رو یه جوری ضمیمه ی پیام می کنه!
و هیچ وقت یادم نمی ره که چقدر بحث کردیم سر اینکه پس تکلیف اخبار چی می شه؟! و استاد مثال جالبی زد: یه واقعه ی خارجی مثل کشته شدن یه فلسطینی در یک عملیات!... خبرگزاری ما می گه در عملیاتی استشهادی به شهادت رسید!... خبرگزاریای صهیونیستی می گه در عملیاتی تروریستی به هلاکت رسید!... و خبرگزاریای بی طرف می گن در عملیاتی انتحاری کشته شد!... و هر کدوم از اینا چقدر ارزشها و معانی مختلفی رو منتقل می کنه!

چند شب پیش... یعنی تقریبا یه هفته ی پیش به چند تا پست برخوردم که منو یاد ماجرای روایت انداخت! و اینکه هیچ پیامی واقعا خبر از واقعیت خارجی نمی ده!

چند روایت از یک اتفاق...
دلم تنگ می شود! 
چهارشنبه شب یکم با شعرخوانی پدربزرگ!
کافه بارون! 
شب دوست داشتنی!  
شب شاپ!  
شبی با بوی وبلاگ!


 


نوشته های دیگران()

قطاری که گه تند و گه آهسته رود!

دانشجو :: سه شنبه 86/7/17 ساعت 4:3 صبح

هوالمعین
بهم حق بدین وقتی
سوزنبان هم جزو نمونه های تصادفی در اومد کلی تعجب کنم!... آخه اولین کسی که تو این تحقیق کمکم کردن و کلی راهنمایی... جناب سوزنبان یک بودن!... خب تعجب داره دیگه!!!

اینکه چرا در حال حاضر وقتی روی درباره ی سوزنبان کلیک می کنیم، میره تو صفحه ی پارسی یار نمی دونم؟! اما اون موقع که من سوزنبان رو بررسی می کردم، صفحه ی شناسنامه اش هم بود!!!
خب ظاهرا ناچارم چند تا نکته ی کوچیک از صفحه ی شناسنامه ی سوزنبان این جا هم بنویسم!
تاریخ عضویت:21/7/85 (چند روز دیگه تولدشه!... سوزنبانان گرامی!... تبریک!)
تعداد دوستان:43
تعداد گروهها:3

کل یادداشتهای سوزنبان هم تا لحظه ی تایپ این مطلب
33 تاست!
حساب کنید خودتون دیگه... بطور میانگین ماهی 75/2 پست داشته!... فکر نکنم سرعت مناسبی برای آپ کردن باشه!
آخرین رفرش رو کردم و دارم آمار بازدیدشو براتون کپی می کنم:
بازدیدهای امروز: 11 بازدید (الان که دارم این مطلبو می نویسم ساعت یک و نیم شبه و این یازده بازدید از ساعت دوازده شب تا حالاس)
بازدیدهای دیروز: 135 بازدید
مجموع بازدیدها: 46216 بازدید
...
برا وبلاگی که آخرین پستش مال یه ماهه پیشه این آمار بازدید عالیه! یعنی فوق العاده اس!
ما وبلاگ آپ می کنیم، هر روز هم بکنیم اینقدر بازدید کننده نداره... شانسه دیگه!
و اما سِر بازدید بالای سوزنبان...

وبلاگ ها را سه دسته می دانند:
ثبت وقایع روزانه
مجموعه ای از لینک ها
و وبلاگ های تخصصی و مقالات

ماها... یعنی خودم!... نمیدونم تعمیم دادنش درسته یا نه؟!... بیشتر وبلاگای دسته ی اولو می پسندیم!... وبلاگای دسته دوم برامون تا حد زیادی غریبه ان و وبلاگای دسته سوم هم یا مال بچه مثبتاس! یا برا ایامی که کارمون گیر کرده باشه و دنبال یه منبع اینترنتی باشیم!!

فکر کنم با این توضیح معلوم شد راز موفقیت سوزنبان، علیرغم دیرآپیش چیه!... سوزنبان هر چند از ابتدا به سبک وبلاگای ثبت وقایع شروع به کار کرد، اما عملا در ادامه ی کار رفت تو دسته ی دوم!... خداییش پیوندای روزانه اش عالیه!... و لینکای طبقه بندیی که داره!... و بازدیدکنندگانشم برا لینکا میان، البته وقتی که آپ نشده!!!!

اگه بخوایم سوزنبانو بذاریم تو دسته اول... باید بگم تقریبا ضعیفه اما اگه بذاریم تو دسته دوم، خیلیم خوبه!!!

پی نوشت:
روی لینکش کلیک می کنید دیگه؟ نمی خواد بگم که قالبش قشنگه و برا خودش پارسی بلاگیه! وبلگ منتخب داره... عکس هفته داره!!!






نوشته های دیگران()

کندنوشته های بابابزرگ!!!

دانشجو :: سه شنبه 86/7/3 ساعت 6:20 صبح

هو المعین
و اما...
شب نوشت!
یکی از همون وبلاگایی که کلی تعجب کردم از اینکه تو لیست وبلاگای تصادفیم قرار گرفت!!
فکر نکنم پارسی بلاگیا این وبلاگ رو نشناسن... و نیازی به معرفی باشه!
اما خب یه توضیح کوتاه چندان بد نیست، فرض کنید مخاطبی غیر پارسی بلاگی هم دارم!!!!( هر چند در اصل داشتن مخاطب فعلا شکه!)
شب نوشت وبلاگیه که به حق تو یکی از وبلاگها با عنوان کند نوشته های
بابابزرگ بهش لینک داده شده!
و از اون وبلاگایی بود که اگه یه دانشجو مثه من برا تحقیق بره سراغش بیچاره می شه!... آرشیو نه این که نداشته باشه... داشت اما ناقص بود! و سر در آووردن از تعداد پستها، سخت!... نمی دونم چرا مثل اکثر وبلاگای پارسی بلاگ همه ی عناوین هم نداشت! در هر حال با تمام تلاشایی که کردم هنوزم به تعداد پستهاش مطمئن نیستم! اما عددی که من در آووردم سی و چهاره!( البته تا لحظه ی نوشتن این مطلب) اگه بخوایم طبق اطلاعاتی که پارسی یار داده حساب کنیم که: تاریخ عضویت: 12/11/1383 ... یعنی این وبلاگ دو سال و نیمش تموم شده!!!! و این تعداد پست یعنی تقریبا ماهی یه پست!... اما اگه طبق تاریخ اولین پست این وبلاگ بخوایم حساب کنیم، یعنی نهم مهر سال 85، وضعیت به روز رسانی یه کم بهتر می شه! این جوری تقریبا یه هفته دیگه این وبلاگ یک ساله می شه و 34 تا پست یعنی تقریبا ماهی سه تا!... خب این یه کم امیدوار کننده تره! هر چند باید گفت فاصله ی به روز رسانیا یکسان نیست... ماه اول ظاهرا 9-8 تا پست داشته و الان، یه ماه بیشتره که به روز نشده! یه نکته این جا هست... باشه برا پی نوشت!!!
با این حال وقتی که به روز می شه تعداد بازدیداش و البته کامنتاش کم نیست!... این طور که از کامنتا بر میاد، مخاطبای ثابت هم داره... زیاد نیستن، اما کم هم نیستن!...
برای دیدن آمار وبگذرش پسوورد می خواد، که البته نویسنده ی محترم وبلاگ، لطف کردن و در کنار همه ی همکاریایی که برا این تحقیق داشتن، اجازه ی زیارت این آمارو به من دادن!... یه نمودار از صفحه ی محرمانه ی مذکور کپی کردم براتون، شما هم چندان بی نصیب نمونید از این زیارت!!!

                                                                                  رنگ آبی تعداد بازدید و رنگ سبز تعداد نمایش صفحه اس!

فکر کنم کاهش ضربان قلب وبلاگو بتونید تو این نمودار ببینید! من که فکر می کنم این وبلاگ الان تو کماست! و اگر این نمودار رو بذارین کنار فاصله های به روز رسانی، قطعا علت بیماری وبلاگ مشخص می شه!... ضمن این که 6 تا لینک هم بیشتر توش نیست! و ظاهرا نویسنده ی محترم عادت به کامنت گذاری ندارن!... البته با وجود تمام این نکات، حفظ مخاطبا و سر زدنشون به پستهای جدید، نکته ی قابل توجهیه! که به نظر من به دلیل نویسنده ی این وبلاگه(معرف حضور هستن دیگه!؟)... یعنی اگه همین وضعیت تو یه وبلاگ دیگه بود، مخاطبا حتما از دست رفته بودن!!!!!
                                                                  
                                                                         
اما اگه بخوام طبق آسیبایی که تو مقاله شمرده بودم نگاه کنم، شب نوشت وبلاگیه که از لحاظ ظاهر و قالب، معمولیه، اما زبون روون و نسبتا صمیمی داره! و طیف خاص مخاطبا رو هم که دیگه گفتن نداره!
درباره ی به روز نبودن و کوتاهی عمر هم که گفتم! البته من که امیدوارم شب نوشت هر چه زودتر از کما خارج شه و عمره طولانی هم داشته باشه!
آخرین نکته این که به نظر من شب نوشت اگه با فاصله ی زمانی مناسب به روز شه، وبلاگ موفقیه! فقط حیف که...

پی نوشت:
1. نکته ای که قرار بود بگم در رابطه با فاصله ی بین زمان ثبت وبلاگ و اولین پست وبلاگه! من که سر در نیاووردم یا پارسی بلاگ خالی بسته! یا این که این وبلاگ یه چیزی حدود یک سال و نیم ثبت شده بوده و هیچ پستی توش نبوده! حالا چرا؟ خدا داند و جناب نویسنده!!!!
2. کپی کردن نمودار با اجازه ی خود نویسنده ی وبلاگ بود!

به امید پیشرفت وبلاگهای مبلغین مذهبی!


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

درسای دوست داشتنی!
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
دفتر مشق!
مدیر وبلاگ : دانشجو[25]
نویسندگان وبلاگ :
دانش پژوه[0]

دانشجوی رشته ارتباطات دانشگاه تهران
این وبلاگ یک دفتر مشق مجازیه که باید تکلیفام رو بذارم توش! وبلاگی درباره فلسفه رسانه های جمعی!

اصلاحیه!... زمان افعال را ماضی نمایید!! با تشکر!
Link to Us!

دفتر مشق!

Hit
مجوع بازدیدها: 88762 بازدید

امروز: 2 بازدید

دیروز: 10 بازدید

Day Links
فلسفه رسانه [116]
تاریخ فلسفه [73]
نوشتارهای فلسفی [73]
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت [126]
جنگ افکار [124]
[آرشیو(5)]


Archive


تکالیف!!!
فوق برنامه!
اردو

links
یک لحظه با یک طلبه!
عشق الهی
جهاد همچنان باقی است
امیدزهرا
تعقل و تفکر
بی یار
نافذ
وبلاگ پژوه
بانو بلاگ
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
«روزی تو خواهی آمد.»
سئوالهای منتظر جواب
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه

In yahoo

یــــاهـو

Submit mail