دانشجو :: سه شنبه 86/12/28 ساعت 11:36 عصر
هو المعین
اتوبوس توی بیابونها گیج می زنهزینب سرش روی پای تو غرق خوابه و محمود کریمی داره توی گوشت روضه می خونهو تو ناخواسته یاد اروند میافتی و مقاومتت مقابل اصرار زینب برای درآووردن کفشهاش که مبادا پاهای کوچولوش اذیت بشه...دیگه من دردسر قافلهم... با پای پر آبلهم...و تو ناخواسته یاد طلائیه می افتی وقتی که گفت پاهاش درد گرفته و دستات بود که پاهاش رو از زمین جدا کرد، که اون همه پیاده روی برا یه دختر کوچولو زیاد بود... ...کریمی می خونه و تو ناخواسته یاد لحظه ای می افتی که زینب تو بغلت خواب بود و یه دفعه با گریه از خواب بیدار شد و برات تعریف کرد که خواب بد دیده، خواب دیده باباش تو یه ماشین دیگهاس...
این دختر چقدر روضه می شه گاهی...
نوشته های دیگران()
درسای دوست داشتنی![عناوین آرشیوشده]
تکالیف!!!فوق برنامه!اردو
یــــاهـو